جدول جو
جدول جو

معنی مجسمه ساختن - جستجوی لغت در جدول جو

مجسمه ساختن
صنع تمثالٍ
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
مجسمه ساختن
Sculpt
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مجسمه ساختن
sculpter
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مجسمه ساختن
beeldhouwen
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به هلندی
مجسمه ساختن
彫刻する
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مجسمه ساختن
meißeln
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به آلمانی
مجسمه ساختن
rzeźbić
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به لهستانی
مجسمه ساختن
вырезать
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به روسی
مجسمه ساختن
ліпити
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مجسمه ساختن
مجسمہ بنانا
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به اردو
مجسمه ساختن
แกะสลัก
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به تایلندی
مجسمه ساختن
kuchonga
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مجسمه ساختن
雕刻
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به چینی
مجسمه ساختن
esculpir
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مجسمه ساختن
לפסל
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به عبری
مجسمه ساختن
조각하다
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به کره ای
مجسمه ساختن
esculpir
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مجسمه ساختن
memahat
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مجسمه ساختن
ভাস্কর্য তৈরি করা
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به بنگالی
مجسمه ساختن
मूर्तिकला करना
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به هندی
مجسمه ساختن
scolpire
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مجسمه ساختن
heykel yapmak
تصویری از مجسمه ساختن
تصویر مجسمه ساختن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ کَ دَ)
تشکیل انجمن دادن. مجمع ترتیب دادن. گرد هم آمدن: فصیحان عرب همواره به مجمع ساختن و سخنهای عثمان گفتن و فتنه جستن مشغول بودند. (مجمل التواریخ والقصص ص 284). تا مجمعی سازند و آن را بر ملا بخوانند. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(شِ تَ)
ذوب کردن فلز و در قالبهای متنوع ریختن و به شکل مجسمه درآوردن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
انجمن ساختن انجمن ساختن تشکیل م جمع دادن انجمن ساختن: و فصیحان عرب همواره به م جمع ساختن و سخنهای عثمان گفتن و فتنه جستن مشغول بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تجسم بخشیدن، متصور کردن، جسمیت دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد